گفت & گو

اما خبر کرمانی بودن یا بهتر بگم رفسنجانی بودن سامان مقدم دیگر برایم باور نکردنی بود کارگردان فیلمهای بزرگی همچون سیاووش،پارتی،کافه ستاره و سریال پر طرفدار شمس العماره...
شاید باورتان نشود که از خوشحالی داشتم دیوانه می شدم به اکثر برو بچه ها این خبر را رساندم.
تا روزی که با ایشان قرار داشتم به گرمی از من استقبال کرد.هر چه بگویم کم گفتم او یکی با شخصیت ترین وارزشمندترین هنرمندان و جوانان سینما است.
این گفتگو در سال 1380 و آنزمان که من برای یکی از نشریات محلی استان کرمان قلم میزدم انجام شده،چندین سال گذشته تا اینکه این گفتگو قسمت چهره های ماندگار شد.گپ خودمانی که در ذیل آمده نتیجه چند ساعت خاطره انگیز برای من است هر چند ایشان آن روز درگیر کار جدیدش بود و سرش نیز بسیار شلوغ بود،اما به سوالات من به شیوایی پاسخ داد.. ب . ن

◄ لطفاً قبل از هر چیز خودتان را به طور کامل برای خوانندگان معرفی بفرمایید:
- قبل از هر چیز لازم می دانم سلامی داشته باشم خدمت خوانندگان نشریه شما به خصوص مردم رفسنجان
سامان مقدم هستم. کارگردان سینما. در سال 1347 در تهران متولد شدم پدرم رفسنجانی و مادرم اهل تهران.

◄برایمان از دوران کودکی خود بگویید:
- به دلیل اینکه در رفسنجان زندگی نکرده ام خاطرات زیادی از آن دوران ندارم. تنها گاهی اوقات یکسری تصاویر مبهم و پراکنده در ذهنم تجلی می یابد. پدرم بعد از اینکه مدرک دکترایش را گرفت، به شهرهای مختلفی جهت انجام ماموریت سفر می کرد به شهرهایی مانند بندر انزلی- کرج- آبادان و رفسنجان و کمتر از یک سال نیز در سیرجان اقامت داشتیم و در زمانی که در سیرجان بودیم بیش از قبل خانواده پدری ام را می دیدم.

◄چه خاطراتی از رفسنجان دارید؟
همان طور که قبلاً گفتم آن تصاویر آنقدر گنگ و مبهم است که با بیان آنها شما دچار دردسر می شوید، اما در لابه لای خاطرات کودکی ام از رفسنجان به یاد دارم در منطقه ای به نام نوق یک امامزاده بود که من در دوران کودکی هر بار به نوق سفر می کردیم به آن امامزاده می رفتم و یک تصویری که هیچ گاه از ذهنم محو نمی شود این است که سنگی بود رد پایی روی آن نقش بسته بود آن زمان تنها یک سنگ بود اما در حال حاضر نمی دانم چگونه است و چه تغییراتی کرده است اما مادرم می گفت: اطرافش را ساخته اند و... دیگر اینکه گاهی اوقات همراه پسر عموها و پسر عمه هایم به باغات پسته می رفتیم و از دیدن مراحل ضبط پسته ( آماده سازی، تا خشک نمودن و جمع آوری پسته) لذت می بردم و روی پوستهای پسته غلت می زدیم...

◄آیا تا به حال به فکر ساخت فیلمی در رفسنجان بوده اید؟
من قصد داشتم یک فیلم مستند در خصوص پسته در رفسنجان تهیه کنم در این زمینه یک دفتر حاضر بود سرمایه گذاری کند و پیش بینی می شد این فیلم را بتوان به تلویزیون فرانسه فروخت و تا جاهایی هم پیش رفتیم اما به دلیل کار در فیلم سیاوش کار این فیلم ناتمام ماند و احتمال دارد در آینده این فیلم را به پایان برسانم.

◄از چه زمان به کار سینما علاقه مند شدید؟
- همانطور که در ابتدا گفتم به دلیل موقعیت شغلی پدرم می بایست به شهرهای مختلف سفر کنیم. که در این سفرها با مردم مختلف ایران آشنا شدم در کرج زیر زمین خانه مان را به نمایش فیلم اختصاص دادم. بدین منظور از پدرم تقاضا کردم تا پروژکتورهای مختلف 8و 16 را برایم تهیه کند و من با استفاده از یک دستگاه آپارات برای بچه های محل فیلمهایی را به خاطر دارم یک بار دستگاه آپاراتم خراب شد و چند تماشاگر 6 ، 7 ساله داشتم، یک لاکپشت را جلو نور آپارات گرفتم و آن روز را گذراندم و بعد آپاراتم را درست کردم. البته پدرم بعدها متوجه شد که من در کنار لذت به نمایش گذاردن فیلم کاسبی هم می کنم به همین دلیل کاسبی ام را تعطیل کرد.

◄از چه زمان به کارهای هنری علاقه مند شدید و سعی کردید آن را به صورت جدی دنبال کنید؟
- این علاقه از همان دوران کودکی و از همان زمان نمایش فیلم در زیر زمین خانه شروع شد و بعد با حضور ویدئو شکل جدی به خود گرفت. به هر جهت من با سینمای ایران شروع کردم و آن را دوست داشته و دارم. چند فیلم از آقای کیمیایی و بیضایی به شدت، در من اثر گذاشت و بسیار علاقه مند بودم که کارهای قبل از انقلاب آنها را ببینم و بعد از تماشای آن فیلمها دنیای سینما را به صورت جدی دیدم. در واقع سینما برایم شکل فیلمی حرفه ای شد و من تماشاگر حرفه ای آن.

◄آیا گذشته در این تصور نبودید همانند اکثر افرادی که دوران کودکی آرزو دارند دکتر شوند، دکتر شوید؟
- با توجه به اینکه پدرم پزشک بود و دکتر حسنی و عمویم با طب سر و کار داشتند و کلاً در خانواده ای رشد یافتم که اهل طب و پزشکی بودند شاید به همین دلیل از پزشکی فاصله گرفتم. حتی پدرم نیز علاقه مند نبود که این رشته را دنبال کنم و مادربزرگم نیز از اینکه فرزندانش پزشک بودند راضی نبود و هنگامی که شنید در سن 18 سالگی وارد سینما شده ام بسیار خوشحال شد و از شهرستان تلفن زد و گفت: سعی کن همانند پدر و عمویت نشوی

◄به نظر شما چه ارتباطی بین پزشکی و سینما می توان قائل شد؟
- پزشکی به معالجه جسم می پردازد و سینما با روح انسان سر و کار دارد احساس من چنین است نمی دونم درسته یا نه.

◄در پایان اگر صحبت خاصی برای مردم کرمان و رفسنجان دارید، لطفاً بفرمایید.
- مردم این خطه در مهمانوازی زبانزدند و در این حرف کوچکترین شکی نیست و مردمانی خوب و دوست داشتنی اند و مایلم روزی فیلمی در آنجا بسازم همچنین سلام مرا به همه همشهریانم به خصوص خانواده های محیط، یوسف زاده و آقای مظفر سلطانی برسانید.

◄از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید و صبورانه به سوالات ما پاسخ گفتید، سپاسگذاریم.
- من نیز به نوبه خود از شما و تمامی دست اندرکاران پر تلاش شما تشکر می کنم و امیدوارم در راهی که در پیش گرفته اید موفق و موید باشید.